آناهید خزیر: بیست‌ودومین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ خواجوی کرمانی به روایت‌خوانی گل و نوروز و نقد زیبایی‌شناسی آن اختصاص داشت که با سخنرانی علی‌اصغر ارجی چهارشنبه ۲۸ تیر در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

نازک‌خیالی‌های ناب و ظرافت ادبی در گل و نوروز

ارجی گفت: شعر روایی روایت صرف نیست، اما تمرکز بر خط و فضای داستان، بنیادی‌ترین اصل آن است. منظومه گل و نوروز خواجوی کرمانی اگرچه بر الگوی خسرو و شیرین نظامی سروده شده، فاقد ظرافت‌های روایی است. تأکید بر مضمون‌سازی‌های مکرر، نازک‌خیالی‌ها و تصویرسازی‌های استعاری به طرز سبک عراقی، خواجو را از ساحت و رسالت داستان‌گویی دور کرده است. با روایت‌خوانی این اثر می‌توان اضافات و حواشی را از ساحت اصلی و خط روایت آن جدا کرد.

  • گل و نوروز یک اثر روایی است

ارجی با بیان نکات بالا یادآور شد: گل و نوروز خواجوی کرمانی یکی از مثنوی‌های اوست که در خمسه‌ وی آمده است. منتقدان ادبی، گل و نوروز را به عنوان یک اثر برجسته و فاخر از خواجو می‌شناسند. دلیل‌شان هم روشن است: خواجو در این اثر با زبان فاخر، روان و با نازک‌خیالی توانسته گل و نوروز را پدید آورد. زبان‌آوری، نازک‌خیالی و ویژگی‌های ناب عارفانه‌ای که در لابه‌لای ابیات این اثر دیده می‌شود، گل و نوروز را در نظر این منتقدان برجسته می‌کند.

بحث امروز، بحث روایت و روایت‌گری شاعرانه یا شعر روایی است. ناگزیر به موضوعات و مباحثی توجه داریم که چه بسا با دیدگاهی که مطرح شد متفاوت باشد. گل و نوروز یک اثر روایی است و می‌خواهد داستانی را در لفافه و ساخت شعر بیان کند؛ بنابراین باید به نوعی برادری خود را هم به روایت و هم به شعر ثابت کند. شعر روایی نه روایت صرف است و نه یک شعر با ویژگی‌های خاص سیال شاعرانه. به این صورت می‌شود گفت که محوریت شعر روایی، خصوصاً شعر روایی بلند و منظومه بلند، داستان است. شاعر باید ساختار و چارچوب و حرکت داستانی را از آغاز تا پایان لحاظ و به آن توجه کند. اگر بگوییم که جذابیت و گیرایی شعر روایی به خاطر داستانی بودن آن است، پر بیراه نگفته‌ایم.

وی افزود: چند مؤلفه در شعر روایی وجود دارد که باید دید آیا خواجو در گل و نوروز از این مؤلفه‌ها استفاده کرده است یا نه. در اینجا مد نظر ما مؤلفه‌هایی است که در پارادایم شعر روایی گذشته و قبل خواجو بوده است؛ یعنی قرار نیست با الگوهای روایت‌پردازی مدرن به طرف خواجو برویم. الگوهای مد نظر ما الگوهایی است که قبل از آن، نظامی تا حدودی در خسرو و شیرین و در آثار دیگر خود و بهتر از همه فردوسی در شاهنامه رعایت کرده است.
اولین مؤلفه‌ شعر روایی داشتن خط داستانی است. خط داستانی‌ای که با تعلیق، اما با یک ضرب‌آهنگ خاص از نقطه‌ای شروع شود و مخاطب را با همان عبارت بعد چی شد؟ به منظور و مقصودی برساند. دومین مؤلفه‌ شعر روایی ایجاد موقعیت و فضا است. شعر روایی باید بتواند بستر و فضایی به وجود بیاورد که مخاطب، خود را در این موقعیت حس کند یا آن موقعیت برای او تعریف و تبیین شود. بنابراین یکی از ویژگی‌های اساسی شعر روایی، ایجاد فضا و بافت است. سومین ویژگی استفاده از زبانی است که از همنشینی کلمات به شکل مراعات نظیر، مجاز و... استفاده می‌کند.

شعر روایی در بستر واژگانی و در بستر ترکیبات و کلماتی بنا نهاده شده که آن واژگان در حقیقت به شکل واقعی و ملموس، حس و فضایی را انتقال می‌دهند. یعنی فضا و واژگانی که برای آن فضا ایجاد شود، مهم است. بنابراین نکته اساسی و مهم این است که شعر روایی از زبان مجاز و صنعت مجاز استفاده می‌کند؛ از کنایه و از همنشینی کلماتی که به شکل مراعات نظیروار کنار هم قرار گرفته‌اند، استفاده می‌کند که فردوسی از این قاعده به نحو احسن و نظامی هم تا حدودی بهره می‌گیرد، یعنی کلماتی را به کار می‌برند که این کلمات در کنار هم در محور هم‌نشینی، بافت را ایجاد می‌کند. بافت ملموس و عینی که در آن لحن، حس، رنگ و دیگر عناصر پیدا است.

  • داستان گل و نوروز خیالی، تمثیلی یا نمادین

ارجی خاطرنشان کرد: در گل و نوروز نیز این مؤلفه‌ها، به صورت شفاف و روشن وجود ندارند و ما تاریک‌روشنایی از این مؤلفه‌ها داریم. اولین ویژگی داستان گل و نوروز یک داستان خیالی، تمثیلی یا نمادین است که ما موتیف‌های شبیه به آن را در قصه‌ها و افسانه‌های کهن خود بسیار داشته‌ایم. بنابراین خیلی در درون قصه جذابیت و کشش وجود ندارد؛ یعنی شکل تمثیلی و بدون فراز و فرودها و کشمکش‌های زیاد. البته در آن حوادث و اتفاقات زیادی رخ می‌دهد و حوادث محیرالعقول هم در آن می‌بینیم، اما یک کشمکش روایی رخ نمی‌دهد. نکته‌ دوم این است که ما در داستان شاعرانه یا شعر روایی، اگر براساس قاعده زبانی گذشته بخواهیم نظر بدهیم، نیازمند طرح و پی‌رنگ هستیم. یعنی شاعر باید بداند که این قصه را با چه ضرب‌آهنگی بگوید، در کجای داستان شتاب داشته باشد و در کجای آن حرکت کند، ابیاتش را که زایل و مانع قصه هستند حذف کند و از توصیفات مکرر و مضمون‌پردازی های مکرر دوری کند.
قصه خواجو در گل و نوروز فاقد طرح و پی‌رنگ است. او آگاهانه و هوشیارانه این عناصر و حوادث داستانی را در کنار هم قرار نمی‌دهد. گاه می‌بینید که شخصیت‌های داستان برای همدیگر تمثیل می‌زنند و داستانی را نقل می‌کنند که خود این داستان بعضی مواقع آنقدر طولانی و پر شاخ و برگ است که ماجرای اصلی داستان از خاطر می‌رود. باید حجم و اندازه تمثیل‌های درون داستان متناسب با خط کلی داستان باشد که در گل و نوروز به اینها توجه نمی‌شود. نکته‌ دیگر این است که خواجو در گل و نوروز از صنعت استعاره استفاده می‌کند نه از صنعت مجاز. البته می‌گویند مجاز، یعنی همنشین کردن کلمات در کنار هم، مخصوص رمان و سینما است و استعاره مخصوص شعر است. اما چون ما با شعر روایی رو‌به‌رو هستیم، باید بگوییم که عناصر زیباشناسانه و بیانگر باید به قاعده‌ای باشند که داستان را جلو ببرند و فضا را ترسیم کنند. خواجو در گل و نوروز از صنعت استعاره که ویژگی سبک عراقی است استفاده می‌کند و تشبیه‌سازی‌هایی انتزاعی به کار می‌برد که فضای عینی و ملموس را به یک فضای انتزاعی و گم و ناپیدا می‌برد. ویژگی اصلی روایت، واقعیت‌گرایی است اما استعاره‌پردازی خواجو او را از این حیطه دور می‌کند. البته مؤلفه‌های دیگری هم هست.

  • روایت‌خوانی گل و نوروز

وی در شرح داستان گفت: گل و نوروز قریب به پنج هزار و سیصد و اندی بیت دارد. قریب به چهارصد، پانصد بیت آغازین این منظومه ابیاتی است که برای مطلع و مدخل‌های این داستان آمده که به نوعی می‌توان گفت جزیی از داستان نیست. قریب به چهارصد تا پانصد بیت پایانی این منظومه هم اینگونه است. یعنی در آنجا هم با ابیاتی روبه‌رو هستیم که به نوعی ابیات تتمه است و مباحثی مطرح می‌شود که باز هم به ساحت قصه و داستان ربطی ندارد. پس می‌توان گفت مثنوی گل و نوروز در حدود چهار هزار یا کمی بیشتر بیت دارد؛ در میان این ابیات هم، باز هم بیت‌های فراوانی هستند که معتقدم نازک‌خیالی‌های ناب و ظرافت ادبی در آن‌ها است، اما فاقد ظرافت‌های هنری هستند.

حال به شکل روایت‌خوانی گل و نوروز بپردازیم و ببینیم که چقدر خواجو در این امر موفق بوده است. برای این کار نیاز است به چند مؤلفه‌ای که گفتیم در درون متن دقت شود. طرح و پی‌رنگ، ابیات و فضای عینی و لحن و حسی که راوی می‌خواهد بیان کند و به‌ویژه مؤلفه‌ استفاده از صنایع ادبی استعاری و نه مجازی و کنایه‌ای است. آغاز این کتاب با ستایش خداوند است. بعد از آن در نعت حضرت ختمی مرتبت ابیاتی می‌گوید. بعد در مدح سلطان العارفین، بایزید بسطامی مطلبی را می‌گوید. بعد از این موضوع در سابقه نظم کتاب می‌گوید و از حال خودش مسائل را مطرح می‌کند. ابیاتی در توصیف نسیم، باد بهاری و بانگ بلبلان و نغمه‌سازی ناهید در آسمان و افلاک دارد و در حقیقت مطالبی را می‌گوید که زمینه را برای شروع داستان فراهم کند. خواجو در مدح دستور اعظم، تاج الحق‌والدین احمد عراقی هم ابیاتی در همین آغاز مثنوی بیان می‌کند. سپس می‌رسد به بخشی که سبب به نظم درآوردن قصه است.

حکایت را اینگونه می‌گوید که شبی فردی از در وارد شد و به من گفت که چرا درباره این قصه همت نمی‌کنی؟ این منظومه و این داستان گل و نوروز را به نظم درآور و از کتابی که در اختیار او بود، صحبت می‌کند و می‌گوید او کتاب را به من هدیه داد و گفت که این داستان را بسرای. تا به اینجای اثر قریب به چهارصد و اندی بیت است که برای آغاز داستان به کار برده شده است. بعد از این، داستان اصلی یعنی گل و نوروز شروع می‌شود. داستان به این صورت است که پادشاهی در دیار خراسان به نام پیروز شاه بوده که در زندگی همه‌ مرادها و آرزوهایش برآورده شده الا فرزند که خداوند فرزندی به او عطا می‌کند و آن فرزند نوروز است. در این بخش کتاب و بعد از این ابیات زیادی در توصیف دوران مختلف زندگی نوروز آورده است.

زمانی که نوروز نوجوان و جوان شد و توانست از قصر بیرون برود و صید و شکار و گشت و گذار کند، در یکی از همین سفرهای بیرون از قصر با فردی به نام جهان‌افروز کشمیری روبه‌رو و آشنا می‌شود و این فرد به او نشانی گل، آن معشوقه‌ای که در روم است را می‌دهد. به او می‌گوید که تو اگر معشوق و مرادت را می‌خواهی، باید به سوی گل بروی که در این میان بیت‌های فروانی در مثنوی گل و نوروز می‌بینید که بعضی از آن‌ها مضمون‌های تکراری است و در خط روایت نیست. به هر حال جهان‌افروز توصیفی از جمال و زیبایی گل برای نوروز می‌آورد که خواجو بازهم در اینجا بیت‌های فراوانی در توصیف شکل و شمایل گل از زبان جهان‌افروز دارد. بعد می‌رسد به توصیفات شخصیتی و درونی او و می‌گوید که گل میل به همسر و قیصر میل به گرفتن داماد ندارد و می‌گوید قیصر این شرط را گذاشته که کسی می‌تواند همسر دختر من شود که یک اژدها و ماری که هست را بکشد. بعد از این اتفاق نوروز به قصر بازمی‌گردد، می‌خوابد و در خواب دو مرغ یا دو پرنده سبز می‌بیند که همان دو کبوترند که به شکل نمادین در منظومه مهدی اخوان ثالث در قصه‌ شهر سنگستان آن را داریم. در اینجا دو پرنده با هم حرف می‌زنند و حکایت خاطر مشوش و دل عاشق نوروز را دوباره و به شکل دیگری به او می‌گویند. این دو پرنده در خواب به نوعی حدیث نفس برای نوروز هستند.

نوروز بعد از این خواب پیش پدر می‌آید و از او می‌خواهد که اجازه دهد تا او به طرف سرزمین قیصر و به طرف معشوقش گل برود. یعنی ابتدای کار نمی‌گوید که به روم می‌روم. می‌گوید اجازه دهید گشت و گذاری بیرون از مرز و بوم خود داشته باشم. پیروز پدر است و فراق فرزند را برنمی‌تابد. به همین خاطر می‌گوید برو در باغ و بوستان گشت و گذار کن، شطرنج و نرد بازی کن، از زندگی و جوانی‌ات استفاده کن و فکر این سفر را از ذهنت دور کن. بعد از این پدر فکر می‌کند شاید فرزندش نصیحت‌های او را گوش نکند و به سفر برود، بنابراین به حکیمی از ندیمان دربارش به نام مهراسب می‌گوید که برو با نوروز صحبت کن و او را از فکر و خیالی که دارد منصرف کن. مهراسب به سراغ نوروز می‌آید و شروع به موعظه و اندرز می‌کند که این سفر با خطر همراه است و برای اینکه نظر او را تغییر دهد، برای او تمثیلی می‌آورد و حکایت وزیر محمد نامی که عاشق فردی بوده و هلاک شده را تعریف می‌کند که تمثیل مطولی است. در اینجای گل و نوروز تمثیل‌های فراوانی، هم از زبان مهراسب، هم از زبان مهران و هم از زبان نوروز می‌شنویم که داستان‌هایی در میان داستان‌های اصلی است. نوروز هم در پاسخ مهراسب داستانی برای تمثیل می‌آورد که حکایت طولانی با عنوان داستان بهزاد و پریزاد است که سختی‌هایی دارد و آخر آن وصال است.

مهراسب وقتی می‌بیند که توصیه‌ها و موعظه‌های او کارگر نیست، نزد پیروزشاه برمی‌گردد و می‌گوید این پسر سخت در ورطه هلاک عشق افتاده و راه چاره‌ای نیست. پدر این بار مهران پسر مهراسب را می‌فرستد. چون فکر می‌کند سخن و موعظه او به عنوان هم سن و سال در نوروز کارگر خواهد شد. مهران به سراغ شاهزاده نوروز می‌رود و شروع به موعظه و ملامت نوروز می‌کند و از او می‌خواهد که از این سفر صرف نظر کند. در اینجا مهران یک حکایت برای تمثیل می‌آورد و داستان مهر و مهربان را تعریف می‌کند که سرانجام تلخی دارد. منظور او از این تمثیل مردد کردن نوروز است که سخن مهران هم اثر نمی‌کند و برمی‌گردد و عذرخواهی می‌کند.

از اینجا به بعد نوروز قصد دارد، پنهانی باغ و بوستان پدر را ترک کند و برود. بهانه‌ای می‌تراشد و می‌گوید قصد دارم با دوستان و یارانم به ملاقات عارف و پیری به بیرون از شهر بروم. پدر با اینکه ذهنش مشوش است، با این حال، قبول می‌کند که پسر برود. نوروز و یاران و نزدیکان خود حرکت می‌کنند و در جایی در مسیر اتراق می‌کنند. زمانی که افراد خواب هستند نوروز آنها را رها می‌کند و عازم روم می‌شود. یاران هم چند منزلی به دنبال او می‌روند ولی ناامید به سمت پیروز برمی‌گردند.

تا اینجای داستان به تعبیر سینمایی‌ها، یک اپیزود یا یک قسمت داستان تمام می‌شود. از اینجا به بعد ما نوروز را می‌بینیم که به نزدیکی‌های سرزمین روم رسیده است و اینجا اولین حادثه و جنگ و بحران زندگی نوروز و بحران داستان هم شروع می‌شود. آن هم این است که نوروز در سرحد روم به شخصی به نام شروین ابن شروان می‌رسد و با او می‌جنگد. البته نوروز با دو نفر از افرادی که جنگ می‌کند، مثل نوروز عاشق پیشه‌ هستند، به همین خاطر، عشق جنگ آنها را به سرانجام خوش و صلح تبدیل می‌کند که یکی از آنها شروین ابن شروان است. از اینجای داستان خواجو خود را به عنوان راوی داستان معرفی می‌کند. در تعریف جنگ نوروز و شروین، خواجو از توصیفات و تعبیرات زیبا و تا حدودی از تعبیرات فردوسی استفاده می‌کند. اتفاق دیگری هم قبل از اینکه نوروز به قصر برسد می‌افتد. نوروز با راهزنانی روبه‌رو می‌شود که همسر دایه‌ گل را به اسارت گرفته‌اند. دزدان را از پای در می‌آورد و همسر دایه‌ گل را نجات می‌دهد و به طرف قصر قیصر می‌آید. در راه اتفاق دیگری می‌افتد که این بخش داستان تا حدودی جذاب است. نوروز با یک اژدها روبه‌رو می‌شود. نگهبان به او هشدار می‌دهد که به سمت آن نرود. همان اژدهایی که جهان‌افروز کشمیری گفته بود، کسی که این اژدها را بکشد، می‌تواند همسر دختر قیصر روم شود. او اژدها را می‌کشد و به قصر قیصر می‌رسد. در قصر با فردی به نام شبلی زنگی مجبور به کشتی می‌شود و او را هم شکست می‌دهد و پیروز می‌شود. داستان در کشمکش‌ها و اتفاقات دیگر به آنجایی می‌رسد که قیصر ترغیب می‌شود که دخترش را به نوروز بدهد. بقیه‌ داستان به برگشتن آنها به ایران است. پدر که پیروزشاه باشد، فوت کرده است. نوروز بر تخت و اریکه پادشاهی می‌نشیند و پادشاه آن سرزمین می‌شود.

بقیه داستان هم همان‌طور که در ابتدا گفته شد، حدود چهارصد یا پانصد بیت پایانی است که در تتمه‌ این بحث و درباره موعظه، وصف کتاب و تاریخ، عدد ابیات و تاریخ تولد و زندگی خواجوی کرمانی بیان شده است. در مجموع می‌توان گفت اگر خواجوی کرمانی ویژگی عارف‌مسلکی دارد و به عنوان یک شاعر غزل‌پرداز در سبک عراقی که معروف به نخلبند شعرا هم هست، موفق بوده است. صراحتاً باید بگویم در زمینه روایت‌پردازی و شعر روایی آن چنان موفق نیست. او تمام مؤلفه‌های روایت‌پردازی که در گذشته تاحدودی فردوسی و نظامی داشته‌اند را نتوانسته به کار ببرد و استفاده کند. بنابراین در این اثر، نه با داستان جذاب و پرکشش روبه‌رو هستیم و نه با طراحی که ما را با یک ضرب‌آهنگ، تعلیق و کشش به سمت جلو ببرد و نه در این مثنوی لحن شاعر خیلی ملموس پیاده شده که ما ببینیم که قهرمانان، شخصیت‌ها و جنس‌های زن و مرد با هم صحبت می‌کنند، لحن آنها از هم متفاوت باشد و نه فضا و پیکره‌ای ایجاد شده که در درون آن غرق شویم. این که ما این اثر را نشنیده‌ایم یا درباره آن صحبت نشده، نشان‌دهنده این است که مقبول طبع صاحب‌ذوقان و ادیبان در طول این سال‌ها و قرن‌ها قرار نگرفته است.

کد خبر 377399

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha